ای بابااااا....ناقلا....چه خبررررر....
اینا جدیدا تکیه کلامهای النا شده و ما هم کلی ذوق میکنیم با شنیدنشون....
ای بابااااا...
ناقلا....
و "چه خبر" که روزی چند بار و هر بار از چند نفر میپرسه...هی میره و میاد میگه : چه خبر!!!
اینقدر موبایل تو دست همه دیدی که آخر بابایی رو مجبور کردی یکی از اون موبایل قدیمیهاشو واست راه بندازه و تو هم میشینی واسه خودت کلی با موبایلت حرف میزنی و میگی و میخندی...تازه سلفی هم از خودت میگیری
واقعا که میگن دختر هووی مادره و تو اینو ثابت کردی
آخه بابایی برای تولد مامانی یه تکپوش خریده بود و تو هم تا ازش یه تکپوش نگرفتی بیخیال نشدی و همون روز بابایی رو مجبور کردی برات تکپوش بخره واقعا دستش درد نکنه
توی ادا در آوردن که کاملا حرفه ای هستی و همش رفتارای بقیه رو تقلید میکنی ،عین خودشون !!
جوری که آدم میمونه کی این حرکات رو تو ذهنت ضبط کردی
مثل این عکس که داری ادای مامانجی رو در میاری که پاهاش درد میکنه و نمیتونه پاشو جمع کنه
غذات هم که چیزی جز سالاد و کاهو و سس و نوشابه نیست... و علاقه شدیدی به سبزی داری و ظرفش هر جا باشه، تو هم همونجایی...
نماز خوندنم یکی از اون نقش بازی کردن هاته که هر کی داره نماز میخونه میری جلوش می ایستی و هرکاری اون میکنه تو هم تکرار میکنی...تازه خیلی وقتا به بابایی هم گیر میدی که چادر بپوش که با مامانی نماز بخونیم...فکر میکنی همه باید با چادر نماز بخونن...
دیگه بعد از شیشلیک خودن بایدم اینجوری لم بدی خوشگل خانم...چون تو هم مثل بابایی خیلی گوشت کبابی دوست داری...
عواقب بازی با رنگ انگشتی...
و عکسای خوشکلت توی جنشن تولد 4 سالگی نیایی جون به قول خودت،در کنار زینب خانم و نیایش جون