شیطنت های بزرگونه ی تو...
النای عزیزم الان که حدود دوسال و سه ماه داری حسابی شیرین و خوشمزه شدی ...
هم حرکات و رفتارات و هم حرف زدنت که دل همه رو بردی با شیرین زبونیات
الان دیگه خیلی قشنگ و واضح حرف میزنی و جمله های بزرگ رو هم راحت میگی
چند تا از کلمه هایی که تا قبل از دوسالگی میگفتی مثل :
بستنی : بَتی **** قاشق : قاقا ******اومدی : اُهُندی ****سیب زمینی :دِن دِن دی
پروانه : پَندِرِه*******
اولین جمله طولانی هم که گفتی و ما خیلی تعجب کردیم موقع خوردن شام بود و تو غذایی که داشتیم رو دوست نداشتی و وقتی غذا رو جلوت گذاشتیم یه نگاه بهش انداختی و یکدفعه گفتی :
من از اینا دوسی(دوست) ندارم نمیدونی چه ذوقی کردیم اونموقع
راستی بابت از پوشک گرفتنت هم که مامانی از 20 اردیبهشت امسال(94) شروع کرده بود خیلی خوب همکاری کردی و الان دستشویی رفتنت هم کاملا تحت کنترله و از شر پوشک شدن راحت شدی
بزرگ شدنت به یه چشم بهم زدن گذشت و فقط خاطره های زیبایی که برامون ساختی از روزهای گذشته به جا مونده...
وقتی با همدیگه قایم موشک بازی میکنیم، من عاشق این مدل قایم شدناتم
مستقل شدن و جدانشستن و خودت به تنهایی خوراکی خوردن .... و من عاشق اون لحظه هایی ام که از شدت هیجان چشماتو گِرد میکنی و بهم زل میزنی
دوست دارم از تک تکِ لحظه های بچگی و اَداها و رفتارهای بچگی ات عکس بگیرم و برات یادگار بذارم...
وقتی که روزی چندبار فیلم عمو امیر رو میذاری و بغض میکنی،معلومه که حسابی هواشو کردی و دلت براش تنگ شده...
کوچولو که بودی اصلا شیشه نمیخوردی ولی مثل اینکه الان که بزرگتر شدی بیشتر دوست داری ادای کوچولوها رو دربیاری و خودتو برای ما لوس کنی