*********** السلام علی الحسین (ع) *********
محرم 94 برای تو نسبت به دو محرم قبلی رنگ و معنای بیشتری داشت...
الان مراسم های عزاداری و محرمی بودن رو بهتر میتونی درک کنی...چون بزرگتر شدی و نسبت به دنیای اطرافت آگاهتر...
مامان جون هم یه زنجیر کوچولو بهت داده بود که ماه محرم باهاش زنجیر بزنی،خیلی دوسش داشتی و هرجا میرفتیم مراسم با خودت میاوردیش...
اولین روزی که رفتیم مراسم حسابی خوشت اومده بود،مخصوصا وقتی رفتیم چایی صلواتی گرفتیم کلی ذوق میکردی و برات جالب بود.. هر روز میگفتیم بریم حسین حسین کلی استقبال میکردی و هر جا می رفتیم میگفتی بریم چایی بگیریم با قند...
یکی دو روز اول اینقدر برات جدید بود و محو دسته های عزاداری میشدی که اصلا حواست به هیچی نبود...
بعد از اولین شب مراسم وقتی اومدیم خونه فورا شروع کردی به سینه زنی و اینقدر قشنگ ادای سینه زنی واحد رو در میاوردی انگار که چندین ساله تو هیئتا سینه میزنی