گل اندام بانو عاقل میشود...
دختر کوچولوی ماهم کم کم داره بزرگ میشه و این رو از رفتاراش متوجه میشیم. با وجود اینکه النا هنوز کاملا واضح صحبت نمیکنه اما از رفتارش مشخصه که کاملا مفهوم حرفهای مارو میفهمه و هرکاری بهش میگیم متوجه میشه
الان دیگه به راحتی میذاره ناخنشو بگیرم یا اینکه موهاشو کوتاه کنم و وقتی بهش میگم چندلحظه صبرکن تا این کارها رو انجام بدم عاقل میشینه در صورتیکه تاچندوقت پیش باید تو خواب ناخنشو میگرفتم یا موهاشو مرتب میکردم.
النا از بچگی خیلی بدخواب بود و موقع خوابش که میشد یه لشکر باید بسیج میشدن تا النا رو خواب کنن
اما خداروشکر از وقتی که راه افتاد و باراه رفتن حسابی خسته میشد،دیگه تقریبا مشکل خوابیدنش حل شد و الان که کم کم داره وارد 18 ماهگی میشه خوابش که میگیره بای بای میکنه و میاد بغلم میگه " آب آب " یعنی بریم شیر بخوریم و بخابیم
النا جون موقع حمومش که میشه و بهش میگم بریم آب بازی کلی خوشحال میشه و از حموم کردن استقبال میکنه فقط از قسمت شستن سر بدش میاد و اونموقع یه کم مامانی رو اذیت میکنه
عکس العمل النا وقتی میگی دندونات کوووووووو؟
ژست النا برای عکس گرفتن
حرکت جدیدی که یاد گرفته و اینجوری دالی میکنه،هرجایی که باشه،حتی کنار دریا
با اسباب بازیهاش بازی میکنه و مامانی بهتر میتونه به کاراش برسه
دریا رفتن و علاقه زیادت به آب بازی که دیگه بماندجوریکه حتی شبها هم که از بلوار ساحلی رد میشیم، با وجود اینکه تاریکه و دریا رو نمیبینی،نمیدونم از کجا میفهمی که اینجا دریا هست و همش میگی:"آبااااا آباااا"
عاشق بابایی هستی و وقتی خونه باشه همش میگی "بیم" یعنی منو ببر بیروناینجا هم مثلا میخاستی ادای بابایی رو دربیاری
عمه الهامم یه روش برای سرگرم کردنت پیدا کرده و اونم اینه که تورو میخوابونه روی تشک و میکشونه
تو هم کلی ذوق میکنی و میخندی
نه به وقتایی که نمیذاری هیچ کلیپسی به موهات بزنم نه به وقتایی که روی سرت کلکسیون کلیپس راه میندازی
پوشیدن لباس و جوراب بابایی و مامانی که دیگه یکی از تفریحاتت شده