پیش بسوی درآوردن دندوووووووووووووون...
النا خانوم وارد 4 ماهگی شده و کم کم داره آماده میشه برای دندون دار شدن. دختر نازم تو هر فرصتی دستاشو توی دهنش میکنه و هر چی هم که نزدیک دهنش باشه از دستش در امان نیست.از اونجاییکه لثه هاش داره سفت میشه و میخاد دندون در بیاره مرتب از دهنش آب میاد و وقتی بغلش میکنم لباسمو خیس میکنه.بااینکه هنوز کاملا کنترل نداره ولی تا جاییکه بتونه و هرچی دم دستش باشه بدون لحظه ای معطلی اونو میبره سمت دهنش. ایشالا که خیلی زود دندون در بیاری و عکس اولین دندونت رو بذارم تو وبلاگت عزیزم... ...
نویسنده :
عمه الهام
9:38
بسیار سفر باید کرد...(دومین سفر النا جان به نیریز)
دختر گلم رفته پیش 2 تا مامان جون و 2 تا آقا جونش، برای همین حسابی خوشحاله و از ته دل داره میخنده. تو این سفر که دومین سفر النای عزیزم بود،دختر گلم اصلا ما رو اذیت نکرد و نسبت به سفر اولش خیلی عاقل تر و آروم تر بود.النا جون بعد از نیریز یه سفر 2 روزه به جهرم داشت تا بابابزرگ و مامانبزرگ بابایی هم دومین نتیجه اشون رو که خیلی هم مشتاق دیدنش بودن رو ببینن.تو این سفر گل اندام من 2 ماه و نیم داشت... ...
نویسنده :
عمه الهام
0:19
حدس بزن عروسک خوشکل من کدومشه؟!؟
گل اندام بانو در خواب عمیق فرو رفته و هفت پادشاه خواب میبینه...
النا جان 2 ماهه شده...
دختر گلم امروز واکسن 2 ماهگیش رو زد و اولین تجربه تلخ زندگیش رو چشید.امروز یکی از تلخ ترین روزها برای من و بابایی بود چون نمیتونستیم درد کشیدن و گریه کردن تو رو ببینیم،برای همین هم تو با خاله سعیده رفتی تو اتاق و واکسنت رو زدی.من و بابایی هم از دور صدای گریه کردنت رو میشنیدیم و دلمون میخاست ما هم باهات گریه کنیم.وقتی واکسنت رو زدی چشمهای خوشکلت قرمز شده بود و گلوله های اشک ازش جاری بود امروز تا شب خیلی بی حال و کسل بودی،اصلا نتونستی راحت بخوابی و حتی تو خواب هم یه دفعه میپریدی و گریه میکردی... انشالا دیگه هیچوقت چشماتو گریون نبینیم و فردا صبح که بیدار شدی حالت خوب خوب شده باشه و مثل قبل خندون و سرحال باشی ...
نویسنده :
عمه الهام
21:57
الناخانم اولین گل سرش رو که از زعفران بانوی عزیز هدیه گرفته به موهای خوشکلش آویز میکنه...
فرآیند بغض کردن و گریه کردن گل اندام بانو...
النای خوشکلم دلش خیلی نازکه و وقتی چند دقیقه باهاش حرف نمیزنیم سریع بغض میکنه و اشکش جاری میشه.بعضی وقتا هم با اسباب بازیهاش مشغول میشه اما بعد از چند دقیقه حوصله اش سرمیره، یه دفعه اعصابش خرد میشه و صدای گریه اش به آسمون میرسه... ...
نویسنده :
عمه الهام
21:03
النا آماده و قبراق برای رفتن به مهمانی افطار ماه رمضان...
النای 50 روزه در کنار اسباب بازی های مورد علاقه اش
النا جان این اولین اسباب بازی هایی هست که بهشون علاقه داری ، وقتی تکونشون میدیم خیلی دست وپا میزنی و مدت ها با اونا مشغول میشی ،کلی هم ذوق میکنی... ...
نویسنده :
عمه الهام
19:24