النا جان 2 ماهه شده...
دختر گلم امروز واکسن 2 ماهگیش رو زد و اولین تجربه تلخ زندگیش رو چشید.امروز یکی از تلخ ترین روزها برای من و بابایی بود چون نمیتونستیم درد کشیدن و گریه کردن تو رو ببینیم،برای همین هم تو با خاله سعیده رفتی تو اتاق و واکسنت رو زدی.من و بابایی هم از دور صدای گریه کردنت رو میشنیدیم و دلمون میخاست ما هم باهات گریه کنیم.وقتی واکسنت رو زدی چشمهای خوشکلت قرمز شده بود و گلوله های اشک ازش جاری بود
امروز تا شب خیلی بی حال و کسل بودی،اصلا نتونستی راحت بخوابی و حتی تو خواب هم یه دفعه میپریدی و گریه میکردی...
انشالا دیگه هیچوقت چشماتو گریون نبینیم و فردا صبح که بیدار شدی حالت خوب خوب شده باشه و مثل قبل خندون و سرحال باشی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی