آنچه در 15 ماهگی بر گل اندام ما گذشت...
از وقتی برای النا تولد یکسالگی گرفتیم النا خانم مراسم تولد خیلی به دلش نشسته و علاقه خاصی به آهنگ تولد و خوندن این آهنگ همراه باروشن کردن شمع پیدا کرده
هرروز و هر لحظه هم میگه : " تَ وَ " " تَ وَ" منظورش همون "تولده" یعنی لپ تاپ بیارین و برام فیلم های تولدمو بذارین. و اگه براش نیاریم مرتب و پشت سر هم میگه " تَ وَ" "تَ وَ" "تَ وَ" "تَ وَ" ...
یکی دیگه از علایقش هم پوشیدن دستکش ظرفشویی هست و مانور دادن از اینور خونه به اونور با این دستکشها جدیدا هم تا از خواب بیدار میشه هی میگه لباسمو دربیارین و دوتا دستکش ها رو دستم کنین،اونوقته که انگار دنیا رو بهش دادی
اینم نمونه ای از ضرب المثل پا تو کفش بزرگترا کردنه،البته از نوع لباسش...
دلبرک خوشکل ما هرروز باید یه سر بیرون بره و هوایی تازه کنه،حتی شده تو محوطه جلوی مجتمع
عصر که میشه میگه :"دَ دَر" "دَ دَر" و میره کفشاشو میاره میگه " تَفش" "تَفش" یعنی کفشامو پام کنین بریم بیرون
مخصوصا اگه بچه ها هم تو محوطه باشن که دیگه حسابی باهاشون مشغول میشه...
این روزا هم که هوا حسابی گرمه و بعدشم که میاد خونه و هنوز در رو باز نکردیم میگه : " آب " " آب" " آب"
و یه نوشیدنی خنک نوش جان میکنه تا خستگیش دربره