الناالنا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره
لیانالیانا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

گل اندام بانو

سال تحصیلی 97 یه سال حساس برای النای ما و رفتن به پیش دبستانی...

1397/8/1 16:01
نویسنده : عمه الهام
227 بازدید
اشتراک گذاری

النای مهربون از بچگی خیلی به مامانی وابسته بود و بدون مامانش هیج جا نمیرفت...فقط گاهی وقتا اونم فقط با بابایی و عمه الهام...

البته الان که بزرگتر شده خیلی بهتر شده اما توی جمع غریبه ها اصلا تحمل تنهایی نداره...

هر چی هم مامانی تلاش کرد و روی النا کار کرد اما جواب نمیگرفت...حتی پارسال تصمیم گرفت النا رو ببره مهدکودک تا کمی توی جمع بچه ها باشه و از وابستگیش کم شه اما یک هفته بیشتر دووم نیاورد و اینقدر بی تابی کرد که مامانی و بابایی تصمیم گرفتن یکسال دیگه بهش فرصت بدن تا شاید بزرگتر شه و این وابستگی از بین بره...

بالاخره سال 97 رسید و تابستون امسال مامانی شروع کرد به خرید وسایل مدرسه و ثبت نام النا توی مدرسه و حسابی عزمش رو جزم کرد که با هر سختی شده النا بره پیش دبستانی...

النا هم استقبال میکرد از مدرسه رفتن و گاهی هم میگفت نمیرم ولی بالاخره با شروع مهر و روز اول مدرسه ها النا با مامانی و بابایی و لیانا رفتن مدرسه...

از روز دوم بابایی النا رو برد مدرسه و ما اصلا باورمون نمیشد که النا به راحتی داره میره و اذیتمون نمیکنه...

هر چند که گاهی غرغر میکرد که دوست ندارم برم و یا اینکه اول صبحها اشک توی چشماش جمع میشد و گریه میکرد اما هر جور که بود بالاخره این طلسم جدایی النا شکسته شد و غول نرفتن النا به مدرسه برای همه ما نابود شد....

اینم آبجی لیانا با مقنعه النا محبت لیانا هم صبح با آبجی بیدار میشه میگه جورابمو پام کنین،موهاشم مثل النا می بنده و تا شب با همونا سر میکنه....

در نبود آبجی کلی غر میزنه و نزدیکای ظهر روسری مامانی رو میاره میگه بپوش و به در اشاره میکنه که بریم دنبال آبجی النابغل

وقتی هم که هوا داره تاریک میشه میگه لامپها رو روشن نکنید چون از اینکه شب بشه و بخوابه و صبح بخواد بره مدرسه دچار استرس میشهسکوت

پسندها (1)

نظرات (0)