اولین مشارکت در انتخابات....
وقتی که برای اولین بار اسم رای گیری و انتخابات به گوشِت میخوره و میفهمی که باید انگشت زد واسه انتخابات...
حسابی گیر میدی که:"منم میخوام انگشتمو چیزی بزنم" ...و حاضر میشی یک ساعت و نیم توی صف وایسی فقط به این خاطر که انگشتتو بزنی تو استامپ و با عمو امیر میری رای میدی..
."و بالاخره به قول خودت چیزی میزنی به انگشتت"
و اینجاست که رای تو سرنوشت ساز میشود...
با دیدن بچه ها که میرن مدرسه و عمو امیر که میره دانشگاه اینقدر شوق و ذوق داشتی برای کلاس و درس و مدرسه،که بالاخره مامانی تصمیم گرفت تو رو ببره کلاس نقاشی..
و تو روزهای زوج یک ساعت میری کلاس نقاشی و هرجلسه یه چیزی یاد میگیری ..
تا حالا دایره و مربع و مثلث رو یاد گرفتی
سر کلاس از همه کم سن و سال تری و شیطونی بیشتر میکنی ... نیم ساعت اول رو خوب میشینی ولی نیم ساعت دوم خسته میشی و هی از کلاس میای بیرون و به مامانی میگی بهت خوراکی بده
النا خانم در کنار پسرخاله ها ، دختر خاله و پسر دایی عزیزش در قاب لحظه های شیرین..